دانشمندان باستان شناس در حفاریهای اخیر که در مناطق اطراف اردبیل صورت گرفته است، قطعاتی از نان بربری بدست آورده اند که معتقدند قدمت آنها به اوائل قبل از میلاد برمیگردد.
و چون طبق نظر کارشناسان: ترک ها حدودا 20000 سال وقت صرف کرده اند تا بتوانند از آرد، نان بربری تهیه کنند، لذا معلوم می شود که ترکها 20000 سال قبل از میلاد در حوالی اردبیلی کنونی نیز ساکن بوده اند
یک ترکه شبها زود می خوابیده، دوستش ازش می پرسه: چرا زود می خوابی؟
ترکه میگه: دیدم من که نمی تونم صبحها زود بیدارشم، گفتم اقلا شبها زود بخوابم
_______________
ترکه میخواسته سوار هواپیما بشه، بهش میگن: بلیطت کو؟ ترکه هم جیب و ساک و همه جا را میگرده بلیطی پیدا نمیکنه، روشو میکنه به مسافرای هواپیما میگه: کسی بلیط اضافه نداره من بعدا پولش رو بهش بدم؟
كمك خلبان ترك تازه كار: خلبان، نگاه كن از اين بالا آدما مثل مورچه مي مونن
خلبان: نه جانم، اينا همون مورچه هستن. ما هنوز رو زمينيم و پرواز نكرديم
_______________
در باب زرنگی و ماست مالی کردن موضوعات(رشته تخصصی) آخوندها:
آخونده بعد از ورق بازي ميره بالا منبر، وسط صحبتاش يکي از ورقاش از جيبش مي افته ميبينه که داره ضايع ميشه از زمين ور ميداره و ميگه: کي اين ورق و مي شناسه؟ همه ميگن بي بي گشنيزه….. بعد آخونده ميگه: خاک بر سر همتون!!!!! که بي بي گشنيزو مي شناسيد ولي بي بي، فاطمه زهرا رو نمي شناسيد
آب تهران قطع می شود
اطلاعیه شهرداری تهران به شرح زیر منتشر شد:
همشهریان تهرانی عزیز! روز جمعه آب تهران از ساعت 9 تا 12 صبح در کلیه مناطق قطع خواهد بود. این شهرداری قصد دارد رئیس جمهور را بشوید
_______________
ميدونيد پر بيننده ترين سايت تو ايران چه سايتيه؟
جواب: مشترك گرامي دسترسي به اين سايت امكان پذير نمی باشد
_______________
ترکه با بچه اش داشته از كنار یه اسطبل رد ميشده، اسب رو به بچه اش نشون میده و ميگه: اينو ببين، باز هم درس نخون
قاضی به دزده میگه: تو این همه دزدی رو تنهایی انجام میدی؟؟
دزده میگه: ای آقا، مگه توی این دور و زمونه میشه به کسی اعتماد کرد؟
_______________
اگه شنا بلد نیستی دلتو به دریا نزن
_______________
پسره توپش ميوفته توي خونه همسایشون که معتاد بوده.
در ميزنه، وقتي معتاده در رو باز مي کنه، ميگه: آقا توپم توپم توپم…
معتاده ميگه: خب ممننم توپم ولی هيچ ميام در خونتون رو بزنم بگم: توپم، توپم
ترکه سر چهارراه از پشت میزنه به يه ماکسيما. راننده ماکسیما خیلی شاکی میشه و شروع میکنه به داد وبیداد. بالاخره با وساطتت مردم و هزار خواهش تمنّا راننده ماکسيما رضايت میده ميرن.
سر چهارراه بعد دوباره ترکه میزنه به پشته همون ماکسيما، بعد ترکه دستشو از پنجره ماشين می ياره بيرون میگه برو برو منم
_______________
پسر ترکه كه شب ها خروپف مي كرده به باباش میگه: بابا چه كار كنم شبها از صدا ي خروپف خودم خوابم نمي بره؟
ترکه میگه: خوب برو توي يك اتاق ديگر بخواب
ترکه با احساسات دوست دخترش بازی می کنه، سه هیچ می بازه
_______________
یه زنبور میشینه روی یک آبادانیه، یارو میگه: کا، تو هم فهمیدی مو گولوم
پسر ترکه را از مدرسه اخراج می کنند. پدرش میاد مدرسه و میگه: چرا بچه منو اخراج کردین؟
معلم: آخه ازش پرسیدم “تخت جمشید” رو کی آتیش زده؟، جواب نداد.
ترکه هم با قیافه طلب کار گفت: ای بابا این که دیگه اخراج نمی خواست! من خودم نجارم، می گفتین، برای جمشید آقا یه تخت جدید درست میکردم
_______________
غضنفر برای اولین بار زنگ میزنه خونه دوست دخترش(غزاله) و به بابای غزاله که گوشی رو ور داشته بوده میگه:آقا گوربان سنه گوشی رو بده به گزاله(غزاله) کارش دارم.
باباهه هم هر چی فحش بلد بوده نثارش میکنه و قطع میکنه.
فردا غزاله به غضنفر میگه ببین وقتی زنگ میزنی به خونمون اگه بابام ورداشت یا حرف نزن یا اگه زدی یه چیز پرتی بگو که بگه اشتباهه و مثل دیشب فحش و فحش کاری نشه.
غضنفر دفعه بعد که زنگ میزنه، باز باباهه ور میداره هول هولکی میگه :آقا ببخشید اونجا میدان انقلابه؟
بابای دختره هم که این احمق رو شناخته بوده میگه آره کره خر اینجا میدونه انقلابه، زر بزن ببینم چی میگی؟
غضنفر هم میگه : پس قربون دستت گوشی رو بده به گزاله خانم
يه آدم لنگ با کشتي ميره سفر، وقتي برمي گرده، مي پرسن: سفر خوب بود؟
ميگه نه بابا همش استرس داشتم، چون هي مي گفتن لنگرو بندازين تو آب
_______________
افسر داشته امتحان رانندگي ميگرفته. از ترکه ميپرسه: اگه يه نفر وسط خيابون بود، بوق ميزني يا چراغ؟
ترکه ميگه: برف پاك كن جناب سروان!
افسر تعجب میکنه، ميپرسه: يعني چي؟
ترکه ميگه: جناب سروان، يعني يا برو اين طرف يا برو اون طرف
یک ترکه داشته برای دوستای تعریف میکرده که: … این رئیس ما آدم خیلی بی ملاحظه و خودخواه و بی توجه و …
دوستاش میگن جطور مگه؟
ترکه میگه: مثلا توی اداره بین همه کارمندان یکهو شروع میکنه به بلند بلند صدا کردن من و الکی سوال کردن، خلاصه جلوی همه آبروی منو میبره.
دوستاش میگن: خوب صدا کردن یا سوال کردن از یک نفر جلوی بقیه که اشکالی نداره؟
ترکه میگه: آره اشکالی نداره، ولی نه درست آنوقتهایی که من خوابیدم
_______________
یه گروهی میرن کوه نوردی شب خوابیده بودن می بینن یکی داد می زنه جرج جرج… میگن: ما اینجا کسی به اسم جرج نداریم که! خلاصه می خوابن.
صبح پامی شن میبینن ترک رو گرگ خورده
به ترکه ميگن چرا تلفنت پيغامگير نداره؟
ميگه: لازم ندارم آخه هيچ وقت خونه نيستم
_______________
هواشناسی اعلام میکنه که تبریز قرار سیل بیاد.
نیروهای مردمی میرن دور شهر رو سیم خاردار میکشن
_______________
ترک چاق بوده می خواسته خودشو وزن کنه شکمشو میده تو
یه تهرونیه با دوست ترکش داشته مشورت میكرده که …، آره، فلانى آمده از من پول قرض مى خواهد، تو صلاح مى دونى بهش پول قرض بدم ؟
ترکه میگه: آره آره حتما بده.
تهرونیه میگه: چرا؟
ترکه میگه: چون اگر تو بهش قرض ندى، میاد سراغ من
_______________
ترکه ميره كولر بخره، یارو میگه: كولر آبي ميخواي؟
ترکه ميگه: فرقي نميكنه، قرمز بده
_______________
پسره از باباش ميخواد تا راجع به موضوع انشا كه «انتخاب همسر آينده» است كمكش كنه.
باباش میگه: ببينم معلمتون زنه يا مرده؟
پسر میگه: زنه
باباش میگه: خوب پسرم اگه ميخواي صفر نشي برو از مادرت بپرس
خبرنگار از یکی تو خیابون می پرسه: چگونه میتوان به آزادی رسید؟
یارو میگه: راههای متفاوتی برای رسیدن به آزادی وجود دارد که هر کدام به نوبه ی خود هزینه ای متفاوت دارند؟
بهش میگه: میتونی مثال بزنی؟
یارو میگه: مثلا از شوش 400 تومان، از رسالت 600 تومان، از هفت تیر 300 تومان، و
_______________
پيرمرده میخواست پسرش را تنبيه كنه؛ پسره از دستش فرار كرد و رفت تو مسجد.
پيرمرده رفت دم در مسجد، سرش کرد تو به پسره گفت: … پسره احمق بی شعور زودباش بيا بيرون، بعد از هفتاد سال، پاى منو به مسجد باز نكن
ديوانه اولى: دوست دارى از تيمارستان فرار كنيم؟
ديوانه دومى: نه، مگه ديوانه شده ام
_______________
تو ايستگاه مترو ترکه به خانومي ميگه: خانم خانم…
خانم: بله
ترکه: خانم بند كفشتون بازه.
خانم: بازه كه بازه. به تو چه ربطي داره. مگه ايستگاه قبلي كه كيف شما رو زدن من چیزی به شما گفتم؟ كه شما به من مي گيد
_______________
پدري با درد و ناله به پسرش ميگه: پسر سعي كن هميشه رو پاي خودت وايسي.
پسر: چشم پدر. ولي چرا الان اينو به من مي گي؟
پدر: چون الان روي پاي من وايسادي
_______________
مردها بر اثر كمبود عاطفه ازدواج ميكنند، بر اثر كمبود حوصله طلاق ميدهند و بر اثر كمبود حافظه دوباره ازدواج ميكنند
یه روز یه دختر دعا می کنه: خدایا من چیزی از تو برای خودم نمی خوام، فقط یه داماد خوب و خوشگل نصیب مادرم کن
_______________
به ترکه ميگن: چرا از حموم مياي بيرون خيس نيستي؟
ميگه: آخه با چتر ميرم حموم
اولي: دكتر به من گفته موقع كاركردن سيگار نكشم.
دومي: خوب پس حالا ديكه سيگار نمي كشي.
اولي: نه حالا دیگه كار نميكنم
یک ترکه با زنش میرند پیش دندانپزشک.
ترکه شروع میکنه به رجز خوانی که: آقای دکتر بیخود وقتت رو با داروی بیحسی و مسکن تلف نکن، یکضرب دندان را بکش و کار را تمام کن.
دکتر میگه: ایول الله به شجاعت شما، کاش همه مریضا اینطوری بودن،
خوب حالا کدام دندانه که درد میکنه؟
ترکه به زنش میگه: عزیزم دندان خرابت را به آقای دکتر نشان بده
_______________
یک مرد احمق به یک زن ميگه: ساکت باش اما
يک مرد دانا به یک زن ميگه: نمي دوني وقتي لبهات بسته اند چقدر خوشکل ميشی
_______________
تركه ميره آجيل فروشي یک 10000 ميذاره رو ميز ميگه: يه كيلو پسته و يه كيلو تخمه و يه كيلو بادام.
فروشنده ميگه: زرررششك!!!!
تركه ميگه: نه ديگه زرشك نمي خوام
تو تبريز حكومت نظامي بوده، يارو سروانه به سربازش ميگه كه تو اينجا كشيك بده، از هفت شب به بعد هركسي رو تو خيابون ديدي میتونی با تیر بزنیش.
نیم ساعت بعد ميبينه صداي گلوله اومد. میان ميبينه سربازه زده يك بدبختي رو كشته!
سروانه داد ميزنه: احمق! الان كه تازه ساعت پنج بعد از ظهره!
سربازه ميگه: ايلده قربان اين يك آدرسي پرسيد كه عمراٌ تا ساعت نه شب هم پيداش نميكرد
_______________
آدم تا وقتی زن نداره فقط زن نداره، وقتی هم که زن داره فقط زن داره
_______________
مامور سر شماری: ببخشيد خانوم شما چند نفريد؟
زن: منو، اين كره خر و اون توله سگ و اون موش مرده و اون غول بيابوني!!!
مامور سر شماری: ببخشيد خانم مثل اینکه خونه تون باغ وحشه؟
زن: آره دیگه، منم خرم كه با باباي گوريل اينا زندگي ميكنم
یه ترکه دو تا چراغ قرمز رو رد میکنه.
پلیس نگهش میداره، ازش می پرسه چرا پشت چراغ قرمزا واینمیستادی؟
میگه من از یه نفر آدرس پرسیدم گفت چراغ اولو رد میکنی چراغ دومو رد میکنی رسیدی چراغ سوم میپیچی دست راست
_______________
از یک چوپان می پرسند: این همه چوپانی کردی روت تاثیر نگذاشته؟
میگه: نع…نع..نع
_______________
تركه رفته بو بانک داشت قسط ماهيانه شو پرداخت ميكرد، همينطور هم اشک ميريخت . . .
رييس بانک دلش ميسوزه و ازش ميپرسه من شما رو شش ماهه ميبينم كه هر بار قسط پرداخت ميكنی گريه ميكنی؛ مشكلت چيه؟
ترکه ميگه: شانس نداريم كه، همه كيف پيدا ميكنن توش پوله ولی من يه كيف پيدا كردم توش پر از اين برگه های اقساطی بود
ترکه چربی خون داشته دکتر بهش میگه باید روزی 4 کیلومتر راه بری!!!
بعد از یک ماه ترکه زنگ میزنه به دکتره میگه: آقای دکتر من رسیدم لب مرز حالا چکار کنم؟
_______________
یه نفر از یه ترکه میپرسه: آقا این خیابون کجا میره؟
ترکه میگه: والا من چهل ساله تو این خیابون زندگی میکنم تا حالا ندیدم جایی بره
_______________
ترکه رفته بود تست بازیگری بده…
کارگردان: نقشش خیلی کوتاهه فقط همین صحنه.
ترکه: عیبی نداره!
کارگردان: پول نمیدیم ها!
ترکه: عیبی نداره! دیالوگ چی؟
کارگردان: خودتو نشون نمیدیم! تو میری پشت یه دیوار بعد یک گلدون میوفته اونور و تو میگی آخ.
ترکه: بلند بگم.
کارگردان: مهم نیست صدات هم بعدآ دوبله میشه
هر کاری میکردن ترکه رو از زیر آوار زلزله بیرون بیارن نمیگذاشته، فقط هی داد میزده من کاری نکردم به خدا، فقط سیفونو کشیدم
_______________
یه ترکه میره 6 لیتر خون میده حالش بد میشه. بهش میگن چرا اینقدر زیاد خون د ادی احمق؟ میگه: آخه مردم شعار میدن تا خون در رگ ماست خامنه ای رهبر ماست
_______________
یه یارو میره پیش یک آخوند، میگه حاج آقا من یک مشکلی داشتم اومدم پیش شما حلش کنید…
من یک دختر میشناسم که خیلی خوشگل و پولداره ولی از خانواده غیر مذهبی و مشروب خور و ربا خواری هست.
یه دختر دیگه هم میشناسم که مومنه اما بیسواد و زشته… به نظر شما کدومشون رو خواستگاری کنم؟
آخونده میگه، از لحاظ شرعی آن خواهر مومنه در اولویت میباشد و شما ایشان را نکاح کنید اما شماره تلفن آن یکی خواهر را نیز در اختیار ما بگذارید
هوشنگ کوچولو در حیاط ایستاده بود و دستهایش را به سوی آسمان بلند کرده بود و با صدای بلند می گفت: خدایا از در لطف و مرحمت مرا صاحب دوچرخه ای کن.
مادرش به او پرخاش کرد که: چرا اینقدر داد می زنی؟
خدا که کر نیست!! یواش هم که بگی می شنوه.
هوشنگ گفت: آخر میخواستم که بابام هم بشنوه
_______________
يه روزيه تركه حواسشو جمع مي كنه ميره جاي ديگه پهن ميكنه
_______________
داشتن آمار ميگرفتن كه مردم ايران چقدر روزنامه ميخونن، گزارشگر يك ترکی رو توي ميدون ونك گیر میاره و ميگه: شما از روزنامه استفاده ميكنيد؟
ترکه ميگه: بله، خيلي هم زياد.
گزارشگر: همشهري؟ ترکه: تا حدي!
گزارشگر: جام جم؟ ترکه: خيلي زياد!
گزارشگر: كيهان و اطلاعات؟ ترکه: نه، آخه اونا خيلي زبرن!
معلم: مجید بگو ببینم، میتونی یک ماده بی بو و بی خاصیت نام ببری؟
مجید: بله آقا، مدرک لیسانس داداشم
_______________
به یه ترکه میگن: آقا تو ترکی؟
میگه: چیه؟! مگه خودت نقطه ضعف نداری؟
_______________
یه روز صبح یه ترکه که شهردار بوده! برای زدن کلنگ یه ساختمان جدید همراه گروهی از مقامات میره سر محل ساختمان!
زنش میبینه ظهر شد ترکه نیامد، عصر شد نیامد، شب شد نیامد، خلاصه نصفه شب میشه میره خونه! وقتی میرسه خونه زنش با تشر میگه تا حالا کجا بودی؟
ترکه میگه: رفتیم یه ساختمون رو کلنگ بزنیم ما کلنگ اول را که زدیم همه شروع کردن به دست زدن ما هم خوشمون آمد، همینطور کلنگ زدیم، خلاصه زیر زمین ساختمون را کندیم
به روز آشغالی میاد دم درخونه ترکه، میگه آقا آشغال دارید؟
ترکه داد میزنه تو خونه خانم آشگال داریم؟
زنش میگه آره آره داریم!
ترکه میگه آره داریم، نمیخایم
_______________
لره میاد تهران میبینه همه آستین کوتاه پوشیدن.
میگه: عجب، پس اینا دماغشونو با چی پاک میکنن؟
_______________
ترکه میمیره، میبرنش بهشت.
بعداز چند روز میان ازش میپرسند که همه چی میزون هست یا نه؟ میگه: والله همه چیز عالیه، فقط کمی هوا سرده!
میبرنش دم مرز جهنم که یه ذره گرمای جهنم بخوره بهش، که گرم شه. دوباره بعد از چند روز میان میپرسند خوب اوضاع چطوره؟ میگه: والله همه چی خوبه، ولی هنوز یه ذره سوز میاد!
میگن بابا تو اصلا” لیاقت بهشت رو نداری، میندازنش تو جهنم! بعد از چند روز میان، میپرسند: خوب بالاخره گرم شدی؟ میگه: والله اینجا بهتره، ولی هنوز هم یه ذره سوز میاد!
شاکی میشن میندازنش طبقه هفتم جهنم، تو مرکز آتیش. چند روز میگذره ، میان بهش سر بزنن ببینن اوضاع احوالش چطوره. تا درو باز میکنن، ترکه داد میزنه داداش اون درو ببند، یخ کردیم
ترکا می خواستن نشون بدن که خیلی سطح بالا شدند، میان و اسم شهرشون را عوض می کنن میزارن استانبول.
بعد دم در ورودی شهر می نویسن: به شهر استانبول خوش آمدید، شهر داری تبریز
_______________
یه روز صبح اصفهانیه و زنش از خواب بیدار میشن. اصفهانیه به زنش میگه تا تو واسه صبحونه دو تا تخم مرغ درست کنی من میرم پشت بوم آنتن رو درست کنم. خلاصه داشته با آنتن ورمیرفته که پاش سر میخوره میفته پایین. توی راه وقتی داشته میفتاده پایین دم پنجره آشپزخونه که میرسه داد میزنه: یکی بپز یکی بپز
_______________
یه روز یه ترکه میره خونه رفیقش. وقتی میخواد بلند بشه بره رفیقش میگه حالا که ظهره نهار رو بخور بعد برو. ترکه میگه باشه.
نهار رو میخوره بلند میشه که بره رفیقش میگه آخه با معده پر کجا میری؟ یه چرت بزن بعد برو. ترکه میگه باشه.
یه چرت میزنه بعد بلند میشه که بره رفیقش میگه بشین یه دست تخته بزنیم بعد برو. ترکه میگه باشه.
یه دست تخته میزنه بعد بلند میشه بره رفیقش میگه الان که شب شده شام رو بخور بعد برو. ترکه میگه باشه.
شام رو میخوره بعد بلند میشه بره رفیقش میگه این موقع شب کجا میخوای بری؟ بخواب همینجا صبح برو. ترکه میگه باشه.
میخوابه صبح بلند میشه بره رفیقش میگه صبحانه چی؟ ترکه میگه نه دیگه مرسی خانم و بچه تو ماشین منتظرن
به ترکه می گن بستنی کیم رو چه جوری می خورن؟
می گه: می ذارن لای بربری سیخشو در میارن
_______________
ارتباط ریش و تیغ قبل و بعد از انقلاب:
قبل از انقلاب با تیغ ریش می زدن
بعد از انقلاب با ریش تیغ می زنن
_______________
از یارو میپرسن فرق ترکها با احمدی نژاد چیه؟
میگه: پیش خودمون بمونه، اکه ترکها بفهمن یه همچین سوالی کردی، خیلی بهشون بر میخوره
ترکه خوابیده بود، مادرش میاد صداش میکنه میگه: غضنفر پاشو سحره.
غضنفر میگه(خواب آلود): بهش بگو بعدا خودم بهش زنگ میزنم
_______________
به زني که هميشه ميدونه شوهرش کجاست چي ميگن؟
بيوه
_______________
به ترکه میگن یک پستاندار بی دندان نام ببر.
میگه: خدا بیامرز ننه ام
ترکه میگه من قرآن را حفظ کردم.
دوستش میگه از این قرآن بزرگا یا کوچیکا!؟
_______________
پدر به پسرش: راستي صبح چه مي خواستي بهم بگی؟
پسر با شرمندگي: نمي خواهم شما را بترسانم، ولي دیروز معلم رياضي مان گفت كه از اين به بعد هر كسي مسأله رياضي را غلط حل كنه، تنبيه مي شه
_______________
مادر: پرويز چرا گريه مي كني؟
پرويز: بابا مي خواست ميخ به ديوار بزنه چكش رو زد روي دستش.
مادر: خوب پسرم اين كه گريه نداره، تو بايد مي خنديدي.
پرويز: اتفاقاً منم همین کار رو کردم، بابا هم كتكم زد
نويسنده اي رو با اصرار به كنسرت يك ويولون زن بردند. بعد از كنسرت نظر او را خواستند.
نويسنده گفت: اين كنسرت منو ياد سعدي انداخت.
گفتند: سعدي كه ويولون زن نبود.
نويسنده گفت: خوب برای همین یاد اون افتادم دیگه
_______________
يه افسر به يكي از سربازاش مي گه امشب از اول اين كوچه تا اون چراغ قرمز كشيك بده و فردا صبج هم بيا اداره. خلاصه فردا و پس فردا سربازه نمي ياد اداره. روز سوم مياد افسر ازش مي پرسه : چرا اينقدر دير اومدي؟ سرباز مي گه: آخه اون چراغ قرمز كه گفتيد، چراغ ترمز يه كاميون بود كه از تهران مي رفت قم
_______________
تركه داشته ميرفته ماشين بخره، زنش ازش مي پرسه: داري كجا ميري؟ ميگه: دارم ميرم ماشين بخرم. ميگه: ايشاالله بگو. تركه ميگه: برو بابا دلت خوشه! ماشين خريدن كه ايشاالله گفتن نداره.
از قضا ميره تو راه پولشو ميدزدن. دست از پا دراز تر بر ميگرده خونه، در ميزنه. زنش ميگه: كيه؟ ميگه: ايشالله منم
Recent Comments