ترکا می خواستن نشون بدن که خیلی سطح بالا شدند، میان و اسم شهرشون را عوض می کنن میزارن استانبول.
بعد دم در ورودی شهر می نویسن: به شهر استانبول خوش آمدید، شهر داری تبریز

_______________

یه روز صبح اصفهانیه و زنش از خواب بیدار میشن. اصفهانیه به زنش میگه تا تو واسه صبحونه دو تا تخم مرغ درست کنی من میرم پشت بوم آنتن رو درست کنم. خلاصه داشته با آنتن ورمیرفته که پاش سر میخوره میفته پایین. توی راه وقتی داشته میفتاده پایین دم پنجره آشپزخونه که میرسه داد میزنه: یکی بپز یکی بپز

_______________

یه روز یه ترکه میره خونه رفیقش. وقتی میخواد بلند بشه بره رفیقش میگه حالا که ظهره نهار رو بخور بعد برو. ترکه میگه باشه.
نهار رو میخوره بلند میشه که بره رفیقش میگه آخه با معده پر کجا میری؟ یه چرت بزن بعد برو. ترکه میگه باشه.
یه چرت میزنه بعد بلند میشه که بره رفیقش میگه بشین یه دست تخته بزنیم بعد برو. ترکه میگه باشه.
یه دست تخته میزنه بعد بلند میشه بره رفیقش میگه الان که شب شده شام رو بخور بعد برو. ترکه میگه باشه.
شام رو میخوره بعد بلند میشه بره رفیقش میگه این موقع شب کجا میخوای بری؟ بخواب همینجا صبح برو. ترکه میگه باشه.
میخوابه صبح بلند میشه بره رفیقش میگه صبحانه چی؟ ترکه میگه نه دیگه مرسی خانم و بچه تو ماشین منتظرن