یه ترکه توی اردبیل میره یه طوطی میخره، روز بعد میره مغازه به یارو میگه: این طوطیه حرف نمیزنه!
مغازه داره میگه: توی قفسش آینه هست؟ چون طوطیها عاشق آینه هستن، خودشونو توش میبینن شروع میکنن به حرف زدن.
ترکه یه آینه میخره و میره.
روز بعد ترکه میاد توی مغازه میگه: هنوز طوطیه حرف نمیزنه.
مغازه داره میگه: توی قفسش تاب داره؟ چون طوطیها عاشق تاب هستند.
ترکه یک تاب میخره و میره.
روز بعد باز میاد توی مغازه میگه: هنوز طوطیه حرف نمیزنه.
مغازه داره میگه: توی قفسش نردبون هست؟ چون طوطیها عاشق نردبون هستن.
ترکه یه نردبون میخره و میره.
روز بعد ترکه میاد توی مغازه ناراحت و غمزده میگه: طوطیه مرد.
صاحب مغازه میگه: یعنی اون حتی یک کلمه هم حرف نزد؟
ترکه میگه: چرا، درست قبل از مردنش با صدای ضعیفی گفت: توی اون مغازه غذای طوطی نمیفروختند!؟
يك كشيش جوان كه از او دعوت شده بود به عنوان سخنران مهمان در يك كليسا در روستايی به ايراد خطابه پردازد، راهی طولانی را از منزلش تا آن كليسا پيمود.
او در راه گرفتار طوفان و كولاك شد، اما خوشبختانه چون خيلی زود حركت كرده بود، عليرغم وجود طوفان و بارش شديد برف به موقع به آنجا رسيد.
وقتی وارد كليسا شد فقط يك مرد روستايی در آنجا نشسته بود، كشيش قدری منتظر شد تا شاید افراد ديگری نيز به كليسا بيايند، پس از گذشت زمان و نیامدن كس ديگری، او به آن پيرمرد روستايی نزديك شد و گفت: فقط شما تشريف آورده ايد، به نظر شما من بايد چكار كنم؟
پيرمرد لبخندی زد و گفت: من فقط يك كشاورز هستم و چيز زيادی نمی دانم، اما اين را می دانم كه اگر فقط يك اسب هم در اصطبل داشته باشم، بايد به آن غذا و خوراك بدهم.
كشيش جواب داد: بله بله، حرف شما درست است! لذا به جايگاه رفت و مراسم را شروع كرد، و آن را خيلی جدی گرفت. سخنانش بسيار هيجان انگيز و گرم شد. وقتی به قسمت پايانی سخنرانی رسيد و به ساعتش نگاه كرد ديد يك ساعت و نيم از زمانی كه سخنرانی را شروع كرده است، می گذرد.
در پايان از جايگاه پايين آمد و دوباره سراغ پيرمرد رفت و پرسيد: خوب، چطور بود؟
پيرمرد لحظاتی فكر كرد و گفت: من يك كشاورز هستم و چيز زيادی نمی دانم، اما اين را می دانم كه اگر فقط يك اسب در اصطبل داشته باشم، همه بارها را روی دوش او نمی گذارم
میخوای یک فال حافظ برات بگیرم؟
اول باید نیت کنی!
…
…
…
…
به جهنم گر غمت پایان ندارد
به درک گر سرت سامان ندارد
بخندم من به این دنیای فانی
که ضایع تر از این امکان ندارد
حافظ می خواد بگه تو خوشبخت می شی، یه کم عصبانیه! منظوری نداره !
معروف
_______________
یه یارو میگن: یک جمله بگو که توش عذاب باشه.
میگه: من الآن یکماهه عروسی کردم!
معیارهای برای تشخیص نامهای دختران!!!!!!!!!
خوردنی باشد: مثل عسل
ساعات مختلف روز: مثل پگاه، سپيده،سحر
اسم جك و جونور باشد: اعم از پرنده: مثل پرستو، درنا … حشره: مثل پروانه،… چهارپا: مثل غزال …
اسم علف باشد.(مثل ريحانه،پونه و ….)
اسم مكان باشد: مثل صحرا، دريا، خاور، ايران
خيس باشد: مثل شبنم، دريا، ساحل، باران
و كلا هر اسمی تو این مایه ها باشد اسم دختر و در غیر اینصورت اسم پسر می باشد!!
دعوایی که بین حافظ و صائب و شهریار بر سر “آن ترک شیرازی” اتفاق افتاده:
به قول حضرت حافظ:
اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را
به خال هندو اش بخشم سمرقند و بخارا را
و صائب در جواب میگوید:
هر آنکس چیز می بخشد، ز جان خویش می بخشد
نه چون حافظ که می بخشد سمرقند و بخارا را
اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را
به خال هندو اش بخشم سر و دست و تن و پا را
و شهریار در جواب میگوید:
هر آنکس چیز می بخشد بسان مرد می بخشد
نه چون صائب که می بخشد سر و دست و تن و پا را
سر و دست و تن و پا را به خاک گور می بخشند
نه بر آن ترک شیرازی که برده جمله دلها را
اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را
به خال هندو اش بخشم تمام روح و اجزا را
و دوستی گوید:
هر آن کس چیز می بخشد، به زعم خویش می بخشد
یکی شهر و یکی جسم و یکی هم روح و اجزا را
کسی چون من ندارد هیچ در دنیا و در عقبا
نگوید حرف مفتی چون ندارد تاب اجرا را
چرا نامزدیتو با اون معلمه مدرسه به هم زدی؟
آخه هر وقت یه ذره دير میرسیدم سر قرارامون، اون ازم گواهی دکتر و تاییدیه والدینمو میخواست!!
نازیلا
_______________
اگر یه دختر یک مشکل غیر قابل حل داشته باشه، از خونه فرار میکنه!
اما یه پسر، اگر یک مشکل غیر قابل حل داشته باشه، اعضای خانواده اش رو از خونه فراری میده!!
یارو داشته بچه اشو نصیحت میکرده، میگه: بچه آخه چرا درس نمی خونی!؟، اگه همینطور علافی کنی آخرش سوپور میشی ها!
بچه میگه: بابا جون این که بد نیست، شاید اونوقت زد و منهم رئیس جمهور شدم!!!
ترکه مریض میشه، پیش هر دکتری میره خوب نمیشه، تا بالاخره یک دکتر معالجه اش میکنه.
چند روز بعدش ترکه برای تشکر میره پیش دکتره میگه: آقای دکتر دستتون درد نکنه، من قبل از شما پیش هر دکتری که رفتم به اندازه خر هم نمی فهمیدند باز هم شما!!
دیشب به خواب ناز شنیدم بشارتی
مامور بانک آمده با یک حوالتی
گفتا مبارک است شما هم برنده ای
ماشین آخرین مدل و پنج دنده ای
شادان به سوی بانک دویدم به صد امید
خون دوباره ای به رگ و پوستم دوید
دیدم سمند زرد قناری خوش رکاب
دادند به من سوئیچ قشنگش به آب و تاب
پشتش نشسته دست به فرمان به صد غرور
کردم هزار بار ز خیابانمان عبور
هر کس مرا بدید به حیرت نگاه کرد
از دل همی کشید عمیقانه آه سرد
از شدت نشاط بسی خنده میزدم
صد بوسه هم به ماشین پنج دنده میزدم
چون صبحدم ز خواب پریدم به شور و شوق
رفتم به در منزل خود با هزار ذوق
دیدم ژیان من که همه شب به کوچه بود
خالیست جایش و دگر آنجا ژیان نبود
وارونه گشت خواب حقیر از جفای دزد
جاوید شد به ذهن و دلم این خطای دزد
اعتقاد بر این است که حضرت آدم زندگی به مراتب لذت بحش تری نسبت به نسلهای بعدی خود داشت و دلائل آنرا چنین میگویند:
چون او هيچوقت اين چيزا رو نشنيد:
* من آدمت میکنم!
* ديشب کجا بودي؟
* کی بود پای تلفن کارت داشت؟
* مامانم اينا …
* هیچ ميدونی من چند تا خواستگار داشتم؟
* بازم پول دادی به مامانت؟
* اون زنه کی بود نگاش میکردی؟
در خبرها آمده است که: گوگل اسم شامپانزه ايرانی را به احمدی نژاد تغيير داده است.
حال اگر يک ميليون نفر از طریق فرستادن ایمیل، اعتراضشون را نسبت به این عمل نامنصفانه اعلام کنند، گوگل مجبور خواهد شد رسماً از شامپانزه ایرانی عذر خواهی نماید!!!
یه یارو افتاده بوده تو آب داشته غرق میشده و هی داد میزده یا ابوالفضل کمک، یا حسین کمک.
دو تا غریق نجات هم لب آب وایستاده بودند داشتند بحث میکردند که کدومشون بره اونو نجات بده.
یک یارو که داشته میدیده، میره میگه: شما عوض بحث کردن چرا یک کاری نمی کنین؟
اونا میگن: آخه نمیدونیم کدومم بریم! من ابوالفضلم، اینم حسینه.
یاروه ناراحت میشه میگه: مگه شما ها ترکین؟
اونا میگن: نه ما دیوونه ایم. اونی که تو آبه ترکه!!!
خانم اولی: من خیلی از پیری میترسم.
خانم دومی: آخه چرا؟
خانم اولی: چون آدم همه چیزهای خوبی که داره از دست میده، مثل زیبایی، …
خانم دومی: ولی من اصلاً نگران پیری ام نیستم.
خانم اولی: خوب معلومه، چون تو چیزی نداری که از دست بدی!!!
یه اصفهانیه میره پیش آخونده میگه: حاج آقا من الآن حدود 25 ساله که نمازامو نخوندم باید چه کار کنم؟
آخوند میگه: میتونی پول بدی نمازاتو بخری.
اصفهانیه میگه: حالا نیمیشد یکجوری حلش کرد که پول مول تو کار نباشد؟ آمو، میشه شما یک وساطتی بوکنید ما بجاش روزه بیگیرم!!؟
ترکه میره پیش کسی که آینده رو میدیده و میگفته، بهش میگه: میشه نیگا کنی ببینی ما کی آدم میشیم!؟
یارو یخورده نگاه میکنه بعدش ساکت میشه هیچی نمیگه.
ترکه میگه: پس چی شد؟
یارو میگه: آخه من بیشتر از 100 سال آینده رو نمی تونم ببینم!!!
پدری برای پسرش از فوائد و زیبایی گلها مدتی حرف زد. بعداز تموم شدن حرفهاش از پسرش پرسید: خوب، پسرم تو چه گلی رو دوست داری؟
پسره گفت: باباجون، من گلی رو دوست دارم که از پشت 18 قدم زده بشه!!
رشتیه به زنش میگه: خانوم جان، شب عروسیمون یادته؟
زنش با ناز میگه: آره، چقدر جات خالی بود!!
سازگار
_______________
… خداوند مرد را بیافرید، و خداوند دید مرد تشنه است،
و خداوند آب را بیافرید. و خداوند دید مرد در ظلمت و تاریکی است.
و خداوند نور را بیافرید. و خداوند دید مرد در سرما است.
و خداوند خورشید را برای گرم کردن او آفرید. و خداوند دید مرد گرسنه است.
و خداوند انواع خوراکی ها را برای او آفرید. و خداوند دید که مرد دیگر هیچ مشکلی ندارد.
و خداوند زن را آفرید!!!
اولی: چرا اینقدر ناراحتی؟
دومی: آخه دیروز امتحان داشتیم، خیلی خیلی سخت بود! امروز هم نمره ها رو دادند.
اولی: چی شد، شاگرد سوم شدی؟
دومی: اینقدر امتحان سخت بود که اصلاً ده نفر اول نداشتیم!!!
از ترکه میپرسن: اگه بین فلسطینی ها و اسرائیلیها جنگ بشه، حاضری برای جنگ با کفار و رسیدن به شهادت بری اونجا؟
ترکه میگه: شما شنیدین یک چیزایی در مورد ترکا میگن، ولی نه اینقدر!!!!!!!
حسنی
_______________
ترکه رو میخواستن اعدام کنن، میگن: آخرین حرفت رو بزن.
میگه: بر پدر و مادر اون کسی لعنت که بزنه زیر چهار پایه!!!
سارا
_______________
قبل از ازدواج
مرد قبل از خواب به حرف هایی فکر میکنه که به اون گفتی
و بعد از ازدواج
مرد قبل از این که بخوای حرفی بهش بزنی خوابش برده
مجردها بیشتر از متاهل ها درباره زنها اطلاع دارند، چون اگر نداشتند آنها هم تا حالا ازدواج کرده بودند!
Recent Comments