يارو ميره خواستگاری، بابای دختره ميگه: من برای مهريه دخترم هزار سكه طلا ميخوام!
يارو ميگه: خيلی زياده، ما قبل از اینجا، رفتیم چهارتا خونه پایین تر یه دختر پيدا كردیم، فقط 14 تا سكه مهریه اشه، تازه حامله هم هست!!!
سینا
يارو ميره خواستگاری، بابای دختره ميگه: من برای مهريه دخترم هزار سكه طلا ميخوام!
يارو ميگه: خيلی زياده، ما قبل از اینجا، رفتیم چهارتا خونه پایین تر یه دختر پيدا كردیم، فقط 14 تا سكه مهریه اشه، تازه حامله هم هست!!!
سینا
یک آدم خوار داشته توی جنگل میرفته، میرسه به یک رستوران(البته مال آدمخوارها)
میره تو ، سر یک میز میشینه.
آشپز میاد و لیست غذا را میذار سر میز.
یارو نگاه میکنه میبینه نوشته:
توریست خام: 5000 تومان
مُبلِغ مذهبی آب پز: 10000 تومان
ساندویج کارشناس جنگل: 15000
کباب خامنه ای یا احمدی نژاد: 100000 تومان
آدمخواره آشپز را صدا میکنه و میگه: چرا قیمت خامنه ای و احمدی نژاد اینقدر زیاد تر از بقیه غذاهاست؟
آشپز میگه: نه بگو ببینم، تو تا حالا سعی کردی یکی از اینها را تمیز کنی؟ میدونی چقدر کثافت و آشغال و … دارند!!
بی نام
پیرمردی هفتاد ساله، جشن تولد خودش را گرفته بود. عکاسی که از مراسم تولد عکس میگرفت، با خنده به پیرمرد گفت:انشاءالله وقتی صدمین سال تولدتون را جشن میگیرد منم باشم و عکس بگیرم.
پیرمرد یک نگاهی به عکاس کرد و گفت: البته، حتماً، چون ماشاءالله شما خیلی سالم و جوان هستید.
داوود
هدف از آفرینش لرها:
۱- ایجاد رعب و وحشت در بین حیوانات
۲- موجبات شادی برای آدمها
۳- قوت قلب دادن به ترکها!!
اکبر
يك نفر نصف شب ميره در خانه كدخدا را ميزنه و كدخدا خواب آلود در را باز ميكنه.
مردِ از كدخدا ميپرسه: ببخشيد كد خدا شما سيگار ميكشيد؟
كد خدا با عصبانيت ميگه: مرد حسابی نصف شب منو بيدار كردی ميپرسی سيگار ميكشم يا نه. و بعد با عصبانيت در را ميبنده و ميره.
چند دقيقه بعد دو باره صدای در خانه كدخدا بلند ميشه و كدخدا باز خواب آلود در را باز ميكنه و همان مرد دو باره ميپرسه: ببخشيد كد خدا شما پيپ چطور؟ ميكشيد؟
كدخدا دوباره عصباني میشه و به مردِ ميگه: آدم نفهم نصف شب مزاحم خواب من شدي كه سيگار ميكشم يا پيپ ميكشم؟ و هر چی از دهانش در می آيد به مردِ ميگه و ميره ميخوابه.
چند دقيقه ای كه ميگذره دوباره صدای در می آيد. باز كدخدا ميره و در را باز ميكنه و باز همان مرد را ميبينه، و ميگه ديگه چی ميخواهی؟
مردِ سوال ميكنه: ببخشيد كد خدا شما چپق چطور؟ چپوق نمی كشيد؟
كدخدا با عصبانيت زیاد ميگه: نه باباجان من نه سيگار ميكشم، نه پيپ و نه چپق.
مرد ميگه: خوب پس احتمالاً طويله اتون آتش گرفته.
بی نام
_______________
دو تا تنبل دراز كشيده بودن… يكيشون داشته خميازه می كشيده اون يكی میگه: داداش تا دهنت بازه لطفاً اون اصغر ما رو هم صدا كن .
بی نام
یارو مریض بوده، میره دکتر. دکتر بعداز معاینات به خانواده اش میگه دیگه دیر شده و کاری براش نمیشه کرد، روزای آخر عمرشه، ببرینش خونه پیش خودتون باشه.
وقتی میرسن خونه یارو از زنش میپرسه: بالاخره دکتر چی گفت؟
زنش میگه: گفت هیچیت نیست فقط ضعیف شدی باید تقویت بشی.
یارو میگه: خوب پس اون گوسفندی رو که داریم بگو سر ببرند گوشتش را کباب کن بخورم یک کمی تقویت بشم.
زنش میگه: نه نه نه، اون گوسفند رو باید نگه داریم برای مراسم ختم!!
مراد
_______________
دوتا همسایه داشتند باهم حرف میزدند، اولی: چرا دیشب گربه اتون اینقدر سر و صدا میکرد؟
دومی: آخه بعد از اینکه قناری شما را خورد خیال کرد، مثل اون می تونه آواز بخونه!
مراد
پسره به بابش میگه: بابا جون، موضوع انشاء ما «روابط پدر و مادر در خانه است». میخواستم بپرسم «بی شعور حمال» را چطور می نویسند؟!
شیده
_______________
مرد: عزیزم اصلاً دیگه نگران نباش، اگه بلایی سر من بیاد، آتیه تو تامینه، چون من خودمو بیمه عمر کردم.
زن: اتفاقاً نگرانی منم همینه که نکنه بلایی سرت نیاد!!!
امیران
آيت الله مشکينی رابط امام زمان و بشريت اعلام کرد: جمهوری اسلامی به الله وصل است.
آگاهان ضمن تائيد اين نکته مهم گفتند اگر چنين نبود با اين کارهايی که احمدی نژاد می کند، حتما تا به حال مملکت شش بار دود شده بود و به هوا رفته بود!
مازیار
_______________
تركه خوابش سنگين بوده، تختش ميشكنه!
مهران
از لره میپرسن: «عشاير ذخاير انقلاب هستن يعني چي؟»
ميگه: فکر کنم يعنی، نفت که تموم بشه، میخوان اونا رو صادر کن!!
مرتضی
_______________
تركه دکتر می شه، به مریضش قرص میده میگه: یکی قبل از خواب بخور، یکی قبل از بیدار شدن!
بی نام
_______________
اولی: سگ خيلی خوبی داری، … ميشه نزديكش شد؟
دومی: پس چی که میشه،… اگه نزديك نشی كه نمیتونه گاز بگيره!
کامران
یارو: بچه جون چرا گریه میکنی؟
بچه: چون اگه یکدقیقه زودتر رسیده بودم از اتوبوس جا نمی موندم.
یارو: عجب، اما همچین گریه میکنی که انگار اتوبوس دو ساعت پیش رفته!!
لیلا
_______________
لره ميره سوپر ماركت ميگه: يه مايع ظرفشويی خوب بدين …..
صاحب مغازه ميگه: گلی خوبه؟
لره ميگه: مرسی، سلام ميرسونه!!
بی نام
_______________
قاضی به متهم: آيا وكيل مدافع برای خودت انتخاب كردی؟
متهم: خير آقای قاضی، تصميم دارم حقيقت رو بگم!
سالار
موقع سینه زنی بوده، مداحه میگه: حالا چراغها رو خاموش کنید می خوایم بریم کربلا.
بعد از سینه زنی میگه چراغها رو روشن کنید.
میبینه همه با یک چمدون بدستشون وایستادن حاضر و آماده.
مداحه میگه: شماها لرین؟
میگن: نه ما ترکیم، لرها رفتند سوار اتوبوس شدند.
تیمور
_______________
معلم: خوب پسر بگو ببینم، ماه چه شكلیه؟
شاگرد: آقا اجازه، كرويه.
معلم: خوب بگو ببینم از كجا میدونی كه ماه كرويه؟
شاگرد: آقا اجازه اصلاً مكعبه، من حوصلهی جرو بحث ندارم هر چی شما بگین
کیکاووس
مهمان: آقا تشريف دارند؟
مستخدم: نخير، رفتهاند مسافرت.
مهمان: براي تفريح؟
مستخدم: نخير، با خانم رفتهاند!!
کیانوش
_______________
آیا می دانید تنها 10 درصد مردان عقل دارند و 90 درصد بقیه زن!!
بی نام
_______________
اصفهانیه به کارگرش میگه: آمو ناهار و بیار، در مغازه رو هم قوفل کن.
پسر اصفهانیه که توی مغازه بوده میگه: آ بابا حقش بود که می گفتید، آمو در مغازه رو قوفل کن، آ بعد ناهار رو بیار.
اصفهانیه میگه: آ باریک الله، باریک الله، حقا که تو فرزند خلف خودمی!!!
پرویز
مسافر اولی: آقا ببخشيد، … اين چمدانی كه داريد بالای سر من ميذاريد، ممكنه بر اثر حركت قطار روسر من بيفته.
مسافر دومی: نگران نباشيد، … توش هیچ چیز شکستنی نيست!
جواد
_______________
ترکه رفت داروخانه گفت: آقا یک شیشه از اون داروی تقویت مو بدید.
داروخانه چی: بزرگ یا کوچیک؟
ترکه: کوچیکشو بدید، آخه من از موی بلند خوشم نمیآد!
جواد
وزارت كشور از مردم شهيد پرور خواست،
با توجه به قطع آب در تابستان، قطع گاز در زمستان و قطع برق در تمامی فصول و همچنين كمبود بنزين و افزايش تورم و فاصله طبقاتی،
با شركت در انتخابات مجلس، خريت خود را به جهانيان ثابت كنند!!!
بهروز
_______________
لره لخت میره جبهه، میگن: چرا لخت آمدی؟
میگه: مگر قرار نیست به دشمن تجاوز کنیم!؟
رامین
_______________
پسر: مامان، برم با رضا بازی كنم؟
مادر: نه مامان جون، مگه بهت نگفتم، رضا بچهی بديه، نميخواد باهاش بازی كنی.
پسر: مامان پس اجازه بده برم باهاش دعوا كنم!
شهرام
يارو میره اداره ثبت میگه اسم بچه اش و میخواد بذاره احمدی نژاد.
مامور ثبت احوال ميپرسه: مرد حسابی اين ديگه چه اسميه؟
یارو ميگه: آخه اين بچه 24 ساعته هی زر میزنه و هی میگه این حق منه اون حق منه!!!
هوشنگ
_______________
پس از سفر احمدی نژاد به شمال كشور برای حل مشكل گاز، برق اين مناطق هم بسلامتی قطع شد!!!
هوشنگ
دو تا ترکه میرسن بهم، اولی میگه: حالت چطوره غضنفر؟ رنگ و روت پريده!
غضنفر میگه: اگر بدونی چه بلايی سرم اومده … دیسک كمرم عود کرده، … زخم معده ام بدتر شده … آرترز تمام مفاصلم را داغون کرده، … دکتر گفته کبدم دیگه کار نمیکنه، … سه بار تا حالا سکته قلبی کردم، … هفته پیش فهمیدند که سینوسهایم هم خیلی بد جوری چرک کرده، تازه از همه اينها گذشته خودم هم احساس می کنم حالم خوب نيست!!!
داود
_______________
یارو میره سخنرانی خامنه ای، دیر میرسه، از یکی که اونجا بوده میپرسه: خیلی وقته آقا داره صحبت میکنه؟
طرف میگه: تقريباً دو ساعتی میشه.
یارو میپرسه: دربارهی چی داره صحبت ميکنه؟
طرف میگه: هنوز معلوم نیست!
روزبه
دو تا دختر داشتند با هم صبحت می کردند.
دختر اولی: تو چرا اينقدر به نامزدت علاقه نشون ميدي؟
دختر دومی: ميدونی، آخه اون پولداره، … مهربونه، … پولداره، … جوونه، … پولداره، … قد بلنده، … پولداره!
روشنک
_______________
زن: عزيزم! يادته روز خواستگاری وقتی ازت پرسيدم چرا ميخوای با من ازدواج كنی، چی گفتی؟
شوهر: آره، خوب يادمه، گفتم: ميخواهم يك نفر را در زندگی خوشبخت كنم.
زن: خوب، پس چی شد؟
شوهر: خوب، خوشبخت كردم ديگه.
زن: کیو خوشبخت کردی؟
شوهر: همون بیچاره ای رو كه ممكن بود با تو ازدواج كنه!
مانی
فتوای جدید مراجع تقلید: به دلیل سرمای بی سابقه و کمبود گاز، هر آغوش گرمی حلال است.
سیروس
_______________
يه روز، يه ژاپنيه و يه آمريكاييه و یه ترکه ميرن پيش خدا تا خواسته هاشونو بگن.
ژاپنيه میگه: خدايا كی ميشه همهَ تكنولوژیها تو كشور ما باشه؟
خدا ميگه: 100 سال ديگه. ژاپنيه ميزنه زير گريه.
خدا ميپرسه: چرا گريه مي كنی؟
ژاپنیه ميگه: آخه به عمر من قد نميده.
بعد نوبت آمریکاییه میشه، ميپرسه: كی ميشه همهَ قدرتها در دست ما باشه؟
خدا ميگه: 200 سال ديگه، آمريكاييه ميزنه زير گريه.
خدا ميپرسه: چرا گريه مي كنی؟
ميگه: آخه به عمر من قد نميده.
بعد نوبت ترکه میشه، میپرسه: خدايا كی میشه ما آدم بشيم؟
خدا ميزنه زير گريه!!!
مسعود
ترکه از یک یارو می پرسه: اسمت چیه؟
میگه: رستم
ترکه میگه: ترا خدا راست میگی یا میخوایی منو بترسونی؟
سودابه
چرا مرغ از خیابان رد شد ؟
ارسطو : طبیعت مرغ اینست که از خیابان رد شود .
مارکس : مرغ باید از خیابان رد میشد. این از نظر تاریخی اجتناب ناپذير بود.
جرج بوش : اين عمل تحريکي مجدد از سوي تروريسم جهاني بود و حق ما براي هر نوع اقدام متقابلي که از امنيت ملي ايالات متحده و ارزشهاي دموکراسي دفاع کند محفوظ است.
خاتمي: چون ميخواست با مرغ های آن طرف خیابان گفتگوی تمدنها بکند .
لات محل : به گور پدرش ميخنده! هیشکی نمتونه تو محل ما از خیابون رد بشه، مگه چاکرت رخصت بده.
ریاضیدان : مرغ را چگونه تعریف میکنید؟
نیچه: چرا که نه؟
فروید: اصولاً مشغول شدن ذهن شما با این سؤال نشان ميدهد که به نوعي عدم اطمينان جنسي دچار هستید.
داروین: طبيعت با گذشت زمان مرغ را براي اين توانمندي رد شدن از خيابان انتخاب کرده است .
اينشتين : رابطهء مرغ و خیابان نسبی است.
سيمون دوبوار: مرغ نماد زن و هويت پايمالشدهء اوست. رد شدن از خيابان در واقع کوشش بيهودهء او در فرار از سنتها و ارزشهاي مردسالارانه را نشان ميدهد.
روانشناس : آيا در درون هر کدام از ما خود يک مرغ نيست که ميخواهد از خيابان رد شود؟
نیل آرمسترانگ : يک قدم کوچک براي مرغ، و يک قدم بزرگ براي مرغها.
حافظ: عیب مرغان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت، که گناه دگران بر تو نخواهند نوشت .
فردوسي: بپرسيد بسيارش از رنج راه، ز کار و ز پيکار مرغ و سپاه .
ناصرالدينشاه : يک حالتی به ما دست داد و ما فرمودیم از خیابان رد شود. آن پدرسوخته هم رد شد.
سعدي : و مرغي را شنيدم که در آن سوي خيابان و در راه بيابان و در مشايعت مردي آسيابان بود. وي را گفتم: از چه رو تعجيل کني؟ گفت: ندانم و اگر دانم نگويم و اگر گويم انکار کنم .
ماکياولي: مهم اينست که مرغ از خيابان رد شد. دليلش هيچ اهميتي ندارد. رسيدن به هدف، هر نوع انگيزه را توجيه ميکند.
فریبا
سازمان «القاعده» اعلام کرد از این پس تمایلی به خونریزی ندارد
و نام سازمان به «ال یائسه» تغییر یافته است.
ابوذر
_______________
به قزوينيه مي گن شما چرا اینقدر خوشبختين؟
ميگه: برای اینکه بخت مي ترسه به ما پشت کنه!
بی نام
_______________
یارو قله اورست رو فتح می کنه، بهش می گن انگیزت چی بود؟
میگه: خدا لعنت کنه اون کسی رو که گفت اون بالا نذری میدن!
بی نام
سر میز شام، زن لباس تنش رو به شوهرش نشان میده و میگه: این لباسو نگاه کنه، هرکی منو نشناسه بیاد توی این خونه خیال میکنه من آشپزم نه خانم این خونه.
شوهرش هم درحالیکه داشت غذاشو میخورد میگه: اما اگه اینجا بمونه و شام رو بخوره میفهمه که تو آشپز هم نیستی!!
لیلا
_______________
شوهر: انسان فقط وقتی ارزش خوشبختی و سعادت رو میفهمه که ازدواج کرده باشه.
زن: اوه، واقعاً اینو از ته دل میگی؟
شوهر: پس چی که از ته دل میگم، البته اون موقع دیگه کار از کار گذشته!
مریم
ترکه میره آموزش رانندگی.
بعداً ازش می پرسن چطور بود؟
میگه: خوب بود اما مربیه خیلی مذهبی بود.
میگن: چطور مگه؟
میگه: آخه من هر طرف می پیچیدم، مربیه میگفت: یا حسین!
زهره
یه زن و شوهر داشتن با هم دعوا میکردن، شوهر میگه: تو اینقدر احمق هستی که حتی فرق بین غاز و گاو رو هم نمی فهمی!
زنه میگه: هیچ هم همچین چیزی نیست، تا حالا شده من به تو بگم غاز!!
سودابه
از يه ترکه می پرسن: دوست داری توی تاکسی با کی بشينی؟
ميگه: با يه دختر خوشگل و خوش هیکل ناز نازی و نامزدش.
ميگن: دیگه برای چی با نامزدش ؟
ميگه: اخه ميچسبن به هم، آنوقت جا برای من باز میشه!
رسول
_______________
استاندار تبریز اعلام کرد: اهالی غیور تبریز برای نشان دادن همدردی خود با مناطق بدون گاز، نه تنها بخاریهای خود را خاموش کردند، بلکه کولر های خود را نیز روشن نموده اند!
سوسن
اولی: امان از دست این زنها
دومی: چرا، مگه چی شده؟
اولی: هیچی، زنم تمام دارائی ام را برداشت و رفت.
دومی: خوش بحالت
اولی: جرا؟
دومی: چون زن من تمام دارائی ام رو برداشت و نرفت!
جمشید
_______________
معلمه از جعفر می پرسه: تو تا حالا کسی رو خوشحال کردی؟
جعفر: بله آقا، ما هر روز مادرمون رو خوشحال می کنیم.
معلم: چه طوری؟
جعفر: آقا اجازه درست نمیدونیم چطوری، ولی هر روز که میایم مدرسه مامانمون میگه، وای چقدر خوشحالم میکنی که میری مدرسه حالا از دستت لااقل یک نفس راحتی می کشم!!
شهلا
یه ترکه داشت واسه دوستش تعریف میکرد: آره، چند وقت پیش داشتم توی جنگل می رفتم، که یک دفعه یک شیر وحشی بهم حمله کرد ، منم نتونستم فرار کنم اونم گرفت منو و خورد.
دوستش میگه: آخه جطوری میشه؟ تو که الان زنده هستی و داری زندگی می کنی!!
ترکه میگه: ای بابا، چه زندگی؟ تو هم به این میگی زندگی!؟
مرادی
پسر برتر از دختر آمد پدید…. پسر جمله را گفت و چیزی ندید
نگو دخترک با یکی دسته بیل….سر آن پسر را شکسته جمیل
بگفتا جوابت نباشد جز این….نگویی دگر جمله ای این چنین!
و گرنه سر و کار تو با من است….که دختر جماعت به این دشمن است
پسر اندکی هوشیاری بیافت….سرش چون انار رسیده شکافت
پسر گفتش « ای دختر محترم….که گفته که من از شما بهترم؟
که دختر جماعت به کل برتر است….ز جن تا پری از همه سرتر است
پسر سخت بیجا کند، مرگ بید….که برتر ز دختر بیاید پدید!»
فرامرز
_______________
زن: توی روزنامه خوندم که توی هندوستان یک زن را به قیمت 10 دلار فروخته اند!!! بنظر تو این یک بی عدالتی نیست؟
شوهر: نه، اگر زن خوب و خوشگل و با وفایی باشه قیمتش مناسبه!!!
مرتضی
Recent Comments