دیشب به خواب ناز شنیدم بشارتی
مامور بانک آمده با یک حوالتی
گفتا مبارک است شما هم برنده ای
ماشین آخرین مدل و پنج دنده ای
شادان به سوی بانک دویدم به صد امید
خون دوباره ای به رگ و پوستم دوید
دیدم سمند زرد قناری خوش رکاب
دادند به من سوئیچ قشنگش به آب و تاب
پشتش نشسته دست به فرمان به صد غرور
کردم هزار بار ز خیابانمان عبور
هر کس مرا بدید به حیرت نگاه کرد
از دل همی کشید عمیقانه آه سرد
از شدت نشاط بسی خنده میزدم
صد بوسه هم به ماشین پنج دنده میزدم
چون صبحدم ز خواب پریدم به شور و شوق
رفتم به در منزل خود با هزار ذوق
دیدم ژیان من که همه شب به کوچه بود
خالیست جایش و دگر آنجا ژیان نبود
وارونه گشت خواب حقیر از جفای دزد
جاوید شد به ذهن و دلم این خطای دزد
سینایی
Recent Comments