از رشتیه میپرسن شما تو خونهاتون بیشتر از همه چی مصرف میکنین؟
رشتیه میگه: وایگرا!!!
میگن: چه طور مگه؟
رشتیه میگه: آخه من هر روز یه شیشه درسته میگیرم، نمیدونم چهجوری ولی فردا که میرم خونه، میبینم هیچی ازش نمونده!!
ضرابی
از رشتیه میپرسن شما تو خونهاتون بیشتر از همه چی مصرف میکنین؟
رشتیه میگه: وایگرا!!!
میگن: چه طور مگه؟
رشتیه میگه: آخه من هر روز یه شیشه درسته میگیرم، نمیدونم چهجوری ولی فردا که میرم خونه، میبینم هیچی ازش نمونده!!
ضرابی
خدا بعداز اینکه آدم رو خلق کرد، دستشو زد به کمرش و یه نگاه حسابی به آدم کرد، بعد گفت: حتماً بهتر از اینم میتونم خلق کنم! بعدش حوا رو خلق کرد!!!!
مهران
قاضی رو به زنه میکنه میپرسه: خانم شما چند سالتونه ؟
زنه میگه: 25 سال آقای قاضی!
قاضی میگه: خب حالا بفرمائید چند ساله که 25 سالتونه؟
جلالی
خبر روز: بعداز سالها تلاش و پیگیریهای فراوان. دانشمندان و متخصصین ترک بالاخره موفق شدند نوعی نون بربری تولید کنند که اثرات نامطلوب لهجه را در آنها ایجاد نکند!!!
ضرابی
معلم فلسفه یک صندلی میذاره وسط کلاس و به شاگردان میگه: شما باید یک مقاله بنویسید و در آن ثابت کنید که این صندلی وجود ندارد!!!
یکی از شاگردان دو کلمه مینویسه و ورقهاشو میذاره رو میزش و بعداز اینکه معلم ورقه ها را تصحیح میکنه اون بهترین نمره رو میگیره!!!!
اگه گفتین چی نوشته بوده؟
…
…
…
…
…
…
نوشته بوده: کدوم صندلی؟
بی نام
دکتر به مریض: من یک خبر بد و یک خبر خوب برای شما دارم!
مریض: آقای دکتر خبر بد چیه؟
دکتر: اینه که شما ایدز گرفتین.
مریض: و خبر خوبتون چیه؟
دکتر: اینه که شما آلزایمر هم دارین بنابراین بزودی یادتون میره که ایدز دارین!!
فرهادی
رشتیه مهمون داشته، شب که میرن بخوابن چراغ اتاق خواب رو روشن میذاره.
زنش میگه: مرد چرا جراغ رو روشن گذاشتی؟
رشتیه میگه: خواستم اگه نصف شب کسی اومد تو اتاق، تو رو با من اشتباه نگیره!!!
فرزادی
زنه میاد خونه به شوهرش میگه: ببین میشه این ماشینو ببری تعمیرگاه نشون بدی؟
شوهر میگه: چرا مگه چی شده؟
زنه میگه: من نمیدونم این ماشین چهشه که هی مرتب میخوره به در و دیوار!!؟
اقبالی
آن هاله نوری که به دور سر ما بود
البته به مرگ پدرم کار خدا بود
ده سال به درگاه خدا ناله نمودم
این نور گمانم هم از آثار دعا بود
نالیدم و نالیدم و نالیدم و دیدم
آمد ملکی بال و پرش زرد و سیا بود
در دست چپش لامپ، به دست دگرش سیم
آماده تنظیم امور علما بود
بر دور سرم هاله ای از نور بچسباند
یک هاله که انگار یه بشقاب طلا بود
برخی به غرض زیر سوالم بکشیدند
گفتند که آن نور چرا رنگ حنا بود
برخی گله کردند هم از روی حسادت
گفتند در آن نصف شبی نور کجا بود
القصه در آن یو ان و در آنسوی دنیا
آن هاله دور سرم انگشت نما بود
از پشت تریبون نظری کردم و دیدم
مبهوت سخنهام نگاه روسا بود
کس جرات برهم زدن پلک ندارد
انگار که زنبور خرک توی هوا بود
وقتی که به مصباح من آن قصه بگفتم
فرمود که آن هاله که بر گرد شما بود
یا از اثر اشک و دعاهای شبانه
یا از اثر تیر به مغز ” کفرا” بود
بسیار زدم تیر به کفار و منافق
نورانی از آن کار شدم. حق با آقا بود
سیامک اثر حسین پویا
از ترکه میپرسن: نظرت راجع به مار چیه؟
میگه: حیوون خیلی خوبیه! اما حیف که همش دمه!!
دوانی
یارو داشته تو خیابون میرفته، یه پیره زن رو میبینه که یک دسته گل خیلی بزرگ دستش و با سختی داره میبردش. بهش میگه مادر میخوای کمکت کنم؟
پیره زنه میگه: نه پسرم خودم میتونم ببرمش.
یارو میگه: این گلها رو بچههات برای روز مادر بهت هدیه دادن؟
پیر زنه: نه، اینارو من برام مادرم هدیه خریدم!
یارو فکر میکنه پیر زنه میخواد بره قبرستون با شک میگه: ننه مادرتون الآن کجاست؟
پیر زنه: مادرم پیش مادربزرگم زندگی میکنه!!!
سرافراز
کردان با مدرک دکترای آکسفوردش که رفت! علی دایی را هم که بیرون کردند! یوزارسیف هم که تموم شد! اگه احمدی نژاد هم رای نیاره پس میخواین به اس ام اس ها و جوکهای کی بخندید؟!
ستاد انتخاباتی محمود احمدی نژاد
مرداویج
اصفهانیه یه رستوران باز میکنه ولی هر روز ظهر خودش میرفته بیرون غذا میخورده میگن بابا چرا همینجا غذا نمیخوری میگه: آخه پدرسوخته خیلی گرون میده!!
فرهادی
يكی از جاهلهای قدیمی دبش تهرون به اسمه آق اسمال تصميم ميگيره بياد آمريكا. دوستاش ميگن نرو آمريكا مگه نشنيدی تو آمريكا پرونده همه را پيشاپيش دارن، تكون بخوری «سیا» بالاسرته.
آق اسمال فكری ميكنه و ميگه: نه بابا اينا همش حرفه، شايعه است اخه از كجا منو ميشناسن.
بهر صورت آق اسمال میاد آمريكا. هنوز دو سه روز نگذشته که رفقاش تو قهوه خونه ميبينش!!
ازش ميپرسن: هان چطور شد؟ تو كه هنوز نرفته برگشتی!؟
آق اسمال ميگه: وای، از آمريكا نگو كه هر چه راجع به «سیا» ميگن راسته!! هنوز نرسيدی مشخصاتتو به همه ميدن.
من وقتی رسيدم فرودگاه نيويورك تشنهم شد رفتم توی يه قهوه خونه «استارباکس» که توی فرودگاه بود, توی صف كه بودم نفر جلوم يه آمريكائی بور و زاغ بود، همينكه رسيد به صندوقدار، برگشت عقب تا منو ديد به صندوقدار گفت «اسمال لاته»!! آقا تا اينو شنيدم زدم بيرون و از ترسم با اولين پرواز برگشتم!!
بی نام
رشتیه میاد خونه، با عصبانیت به زنش میگه: این کفشای دم در مال کیه؟
زنه میترسه هیچی نمیگه.
رشتیه با عصبانیت بیشتر داد میزنه: گفتم این کفشا مال کیه؟
زنه بیشتر میترسه هیچی نمیگه.
رشتیه میگه: فقط میخواستم بگم کفاشای عالیه، من اینارو با کفشای خودم عوض میکنم، اگه صاحبش بعداً اومد دنبالش، نگو من ورداشتم، بگو حتماًً یکی بجای کفشای خودش پوشیده رفته!
صحرایی
یارو میره پیش دکتر میگه: آقای دکتر کمرم خیلی درد میکنه.
دکتره بعد از معاینه ازش میپرسه: خب، میتونی بگی از کی کمر دردت شروع شد؟
یارو میگه: من شبا کار میکنم. امروز صبح یک کمی زودتر رفتم خونه، وقتی وارد خونه شدم، یه صداهایی از اتاق خواب میومد! رفتم تو اتاق، فهمیدم که یکی با زنم بوده!! در بالکن هم باز بود، سریع دویدم طرف بالکن، ولی کسی اونجا نبود ولی پایین رو که نیگا کردم، یه مرد را دیدم که میدوید و در همان حال هم داشت لباس میپوشید. منهم یخچال را که روی بالکن بود بلند کردم پرت کردم به طرف یارو!!
از همون موقع کمر دردم شروع شد.
مریض بعدی میاد توی اتاق دکتر و خیلی حالش بد بنظر میآمد، دکتره بهش میگه: بگو ببینم تو چه اتفاقی برات افتاده؟
یارو میگه: والله آقای دکتر من تا امروز بیکار بودم و امروز اولین روز کار جدیدم بود. ولی من یادم رفته بود که ساعت رو کوک کنم و برای همین هم نزدیک بود دیر کنم.
برای همین تند از در خونه زدم بیرون و درحالیکه داشتم میدویدم داشتم لباسهام رو هم میپوشیدم، اما باور نمیکنید، یهو نمیدونم چی شد ولی یه یخچال از بالا افتاد روی کلهام!
مریض بعدی که حال و روزش از دوتای قبلی خیلی بدتر بود یهو میاد تو اتاق.
دکتره در حالی که خیلی تعجب کرده بوده میگه: اوه اوه چی شده تو دیگه چه بلایی سرت اومده؟
خب، آقای دکتر چی بگم، فقط همینقدر بگم که من روی یخچال توی بالکن نشسته بود که یهو یه نفر اون را از طبقهء سوم پرت کرد پایین!!!
فراهانی
اقدس به غضنفر: مرد پاشو برو سر کار چرا تا لنگ ظهر خوابیدی؟
غضنفر: زن، به من الهام شده که خدا نمیخواد من برم سر کار!
اقدس: مرد این مزخرفها چیه پاشو برو.
غضنفر: نیگا کن ببین ماشین پنچره، نگفتم حتماً خدا نمیخواد برم سر کار!!
اقدس: مرد چرا حرف بیخود میزنی، این ماشین الآن یکماهه که پنچره تو هم هر روز همینو میگی!!
یادگاری
ستاد اصلاح الگو مصرف اعلام کرد: با تصویب دولت و اجازه از مقام معظم رهبری, برای اصلاح الگو مصرف از این به بعد مردم می توانند در منازعات و مشاجرات و دعواهای روزانه, بجای استفاده از خواهر و مادر طرف مقابل, بطور بی رویه, از خواهر و مادر مقامات دولتی به حد دلخواه استفاده نمایند!
مرادی
از ترکه میپرسن: تو میدونی قزوینیها بیشتر کجای تهرون زندگی میکنند؟
میگه: چهار راه جهان کودک!!
شیرازی
دولت اعلام کرد، برای بالا بردن سطح اصلاح الگوی مصرف: از این به بعد در زمستان گاز بخواهیم داشت، در بهار برق نداريم، در تابستان آب نخواهيم داشت و در پاییز هم فعلاً تلفن نخواهیم داشت!
نراقی
از ترکه میپرسن: میدونی چرا در قدیم شهرها دروازه داشتن؟
میگه: خوب آخه گدیم همه فوتبالیست بودن!!
شیرازی
ترکه احمدی نژاد رو میبینه میگه: آقای رئیس جمهور خیلی لاغر شدین، نکنه رفتین حموم!!؟
وکیلی
ترکه میخواسته به دوست دخترش حرفهای مثلاً رمانتیک بزنه میگه: مهم این نیست که قشنگ نیستی، قشنگ اینه که مهم نیستی!!
سینایی
زن به شوهر: آخ نمیدونی چه خواب خوبی دیشب دیدم!؟
شوهر: چی خواب دیدی؟
زن: خواب دیدم تو بهشت هستم، همه چیز عالی و زیبا و …
شوهر: خوب چرا همونجا نموندی!!؟
داوودی
ستاد اصلاح الگوی مصرف قزوین طی درخواستی از وزارت کشور رسماً خواستار تحویل آقای رئیس جمهور بعداز پایان دوره ریاست جمهوری خود شد، تا اهالی محترم قزوین استفاده صحیح در اصلاح الگوی مصرف را به دیگر شهروندان کشورمان نشان دهند!!
شجونی
سازمان بهداشت کشور اعلام کرد: هرگونه پیراهن بینایی با مارک های محمد, عیسی یا موسی تقلبی میباشد و فقط مارک ابراهیم مورد تأیید این سازمان میباشد!!
دیانی
ترکه زن ژاپنی میگیره، هر پنج دقیقه یه بار بهش میگه: عزیزم خوابت میاد برو بگیر بخواب!!
اصلانی
یارو غضنفر رو میبینه یک بسته بزرگ لوبیا خریده داره میره، میگه: غضنفر، چیه، چرا اینقدر لوبیا خریدی؟
غضنفر ميگه: لوبيا خیلی خوبه، كلی خاصيت داره!
یارو ميگه: بابا نخور غضنفر جون! اينقدر لوبيا نخور! لوبيا مغز رو خراب ميكنه!!
غضنفر ميگه: این حرفها چیه، هر کی گفته، الکی گفته، من يك رفيق داشتم، هرچی پول درمياورد، ميداد لوبيا میخرید و میخورد. مغزش هم خراب نشد! حتی ماشينش رو فروخت، لوبيا خريد و خورد، بازم مغزش خراب نشد! خونشو فروخت، لوبيا خريد و خورد، بازم مغزش خراب نشد!!
سیامک
رشتیه داشته میآمده خونه، میبینه بچه همسایه از خونهاشون داره میاد بیرون. میره تو با عصبانیت به زنش میگه: چیه، اینجا چه خبره، چشمم روشن بچه همسایه اینجا چیکار داشت!؟
زنش خونسرد میگه:اومده بود موبایل باباشو که جا گذاشته بود، ببره!
رشتیه میگه: آهان، خیالم راحت شد!!!
زرین
اداره راهنمایی رانندگی قزوین: جهت امنیت بیشتر سرنشینان جلو،
بستن کمربند ایمنی برای سرنشینان عقب الزامی است!!
سربندی
تركه تو قسمت كامپيوتر استخدام ميشه!
آخر روز اول، رئيسه ازش میپرسه: خوب، امروز چیکار كردی؟ تركه میگه: هيچی؛ كليدهای كيبورد نامرتب بودن، بترتيب الفبا مرتبشون کردم!
سربندی
رئیس جمهور: در سال اصلاح الگوی مصرف، رای گیری مجدد لازم نیست رای دفعه قبل را بشمارید!
رویا
دوست دختر ترکه با عشوه بهش میگه: بیا تو لب منو بخور منم لب تو رو بخورم!!
ترکه میگه: نه بابا این چه کاریه، هر کی لب خودشو بخوره!!!!
فرامرز
دیوانه اولی: تو چند سال داری؟
دیوانه دومی: 25 سال.
دیوانه اولی: مادرت چند سال داره؟
دیوانه دومی: 95 سال.
دیوانه اولی: چرا دروغ میگی، زن 70 ساله که نمیتونه بچه بزاد!
دیوانه دومی: منو که مامانم نزاییده، خالهام منو زاییده!!!
دارایی
از پیرزنه میپرسن سایزه سوتینت چنده؟
میگه من از این سوسول بازیا خوشم نمیاد ، میکنم تو شلوارم!
جوادی
چه خوش صيد دلم كردی بنازم چشم مستت را
ولی از روی پايم خواهشاً بردار دستت را
ما در پياله عكس رخ يار ديده ايم
اما نه زرت و زرت! كه يكبار ديده ايم
به آب روشن می عارفی طهارت كرد
و رفته رفته به اين كار زشت عادت كرد
مشكل خويش بر پير مغان بردم دوش
گفت: دنياشده از مشكل پر، اين هم روش
ریاحی
آن کس که بداند و بداند که بداند
باید برود غاز به کنجی بچراند
آن کس که بداند و نداند که بداند
بهتر که رود خویش به گوری بتپاند
آن کس که نداند و بداند که نداند
با پارتی و پولش خرک خویش براند
آن کس که نداند و نداند که نداند
بر پست ریاست ابدالدهر بماند!
دانایی
ترکه زنگ میزنه 118 میگه: شماره غضنفر رو میخوام.
یارو هم میگه: با اسم که نداریم، آدرسشو بدین.
ترکه میگه: سر کوچشون یه نانوایی بربری هست!!
نادر
Recent Comments