يكی از جاهلهای قدیمی دبش تهرون به اسمه آق اسمال تصميم ميگيره بياد آمريكا. دوستاش ميگن نرو آمريكا مگه نشنيدی تو آمريكا پرونده همه را پيشاپيش دارن، تكون بخوری «سیا» بالاسرته.
آق اسمال فكری ميكنه و ميگه: نه بابا اينا همش حرفه، شايعه است اخه از كجا منو ميشناسن.
بهر صورت آق اسمال میاد آمريكا. هنوز دو سه روز نگذشته که رفقاش تو قهوه خونه ميبينش!!
ازش ميپرسن: هان چطور شد؟ تو كه هنوز نرفته برگشتی!؟
آق اسمال ميگه: وای، از آمريكا نگو كه هر چه راجع به «سیا» ميگن راسته!! هنوز نرسيدی مشخصاتتو به همه ميدن.
من وقتی رسيدم فرودگاه نيويورك تشنهم شد رفتم توی يه قهوه خونه «استارباکس» که توی فرودگاه بود, توی صف كه بودم نفر جلوم يه آمريكائی بور و زاغ بود، همينكه رسيد به صندوقدار، برگشت عقب تا منو ديد به صندوقدار گفت «اسمال لاته»!! آقا تا اينو شنيدم زدم بيرون و از ترسم با اولين پرواز برگشتم!!
بی نام
Recent Comments