طنز ادبی

دسته‌بندی نشده Add comments

دوش ، از بازار، سوی خانه آمد شوی ما
گفت : هیهات از گرانی،ای خدا، درکوی ما

بس که گشتم در پی یک جنس ارزان هر کجا
درد بگرفته ست این پا و سر زانوی ما

کاش می خواندیم وردی، میشد ارزان هرچه هست
کاشکی در آن اثر می کرد این جادوی ما

کاشکی من یک نشانی داشتم از کوی دوست
زانکه او گفته ست: ارزانی بود در کوی ما!

هم گرانی، هم تورم، هر دو هست از شایعات
هر که خواهد گوجهء ارزان، بیاید سوی ما

کاش می دانست همچون گوجه های کوی او
سرخ می باشد ز سیلی، صورت ما، روی ما

کاش می دانست از بی گوشتی سبزی خوریم
قاطر مشدی رجب هم، بهترین الگوی ما

معدهء ما همچو او گردیده چندین قسمتی
روی هم تغییر کرده شکل و خلق و خوی ما

ترسم از شبها که بالاتر رود روز دگر
این تورم هم شده با نرخ خود، لولوی ما

تا که اسمش بر زبان آید بدون اختیار
سیخ می گردد به روی این تن ما، موی ما

کاش می شد کلهء دیو گرانی را برید
ماست هم گر چه نمی برد سر چاقوی ما!

رحمانی

Leave a Reply

1 Star2 Stars3 Stars4 Stars5 Stars (15 votes, average: 3٫80 out of 5)
Loading...
WP Theme & Icons by N.Design Studio
Entries RSS Comments RSS ورود