گزارشی از افتخارات ورزشکاران ایران در المپیک
قایقران زن ایرانی که مقام چهارم در گروه چهار نفره رو بدست آورد!!!
خبرنگار: مسابقه چطور بود؟
قایقران: خیلی سخت بود، اصلا شبیه بازی تو زمین خاکی های خودمان نبود. رقبام خیلی بازی رو جدی گرفته بودند انگار نه انگار المپیک برای نزدیک شدن کشورها و پیام صلح و دوستی هستش.
خبرنگار: چطوری شد که به این مقام رسیدین؟
قایقران: راستش این بادی که می وزید خیلی تاثیر داشت اصلا نمی دونم چرا فقط برای من باد میاومد، تا کی باید در میادین ورزشی شاهد باشیم حق ورزشکارای ما خورده بشه. ولی با این وجود من به نظر خودم نتیجه ی خوبی گرفتم!!
خبرنگار: سرکار خانوم! ببخشید شما روز حمل پرچم عینک ته استکانی زده بودید و الان عینک ندارین، علتشو می خواستم بدونم.
قایقران: اون روز قرار بود من یه عصا هم دستم بگیرم که دنیا بفهمه زن ایرانی اگه کور و کچل و لنگ هم باشه باز می تونه پرچم کشورش رو توی مراسم المپیک حمل کنه
قایقران مرد که مقام پنجم بین شش نفر رو بدست آورد!
خبرنگار: قربان! هیچم شدید. تبریک می گم.
قایقران: من هم این پیروزی رو به ملت شریف ایران و خونواده ام تبریک میگویم.
خبرنگار: چطوری شد که شما به این مقام رسیدین؟
قایقران: من فکر کنم رودخونه شون کج بود!
خبرنگار: چی شد که ناپرهیزی کردین و آخر نشدین؟
قایقران: تا صد متر پایانی من نفر آخر بودم ولی نفهمیدم چی شد یه دفعه طرف مشکل بدنی پیدا کرد، ما به این مقام دست یافتیم
تیرانداز زن که مقام شصتم بین شصت و چهار نفر رو بدست آورد!!
خبرنگار: خانوم چی شد که شما به این مقام نائل شدین؟
تیرانداز: راستش من نشانه گیری امو کرده بود و آماده بودم که تیر رو بندازم یهو دیدم یک کفتر داره اونجا میپره گفتم اونو بزنم تا برای فامیل یک سوغاتی از چین ببریم، البته کفتره هم چینی بود، جاخالی داد تیرمون به اونم نخورد
قهرمان بوکس، علاوه بر اینکه حذف شد حسابی هم شل و پل شد.
خبرنگار: آقا شما می تونین صحبت کنین؟
بوکسور: بله. خدا را شکر میکنم که زنده از زیر دست حریفم اومدم بیرون چون تو فرودگاه همه می گفتن زنده برنمی گردی! ضمناً این پیروزی رو تقدیم می کنم به تمام ملت قهرمان پرور همیشه در استادیوم.
خبرنگار: شنیدم که شما دستکشاتون توی ایران جا گذاشتین، این راسته؟
بوکسور: حقیقتش ما از ایران اصلا دستکش نیاوردیم، گفتیم برین اونجا دستکش چینی اصل بخریم. برای همین هم دیروز رفتیم از جمعه بازار اینا رو خریدیم
قهرمان دوچرخه سواری که اصلا به خط پایان نرسید!
خبرنگار: قربان! بگید به هموطنان عزیز که چی شد شما جوگیر شدی و حتی آخر هم نشدی؟
رکابزن: با سلام و تبریک این ایام عزیز به همه شهدا و امت همیشه در صحنه. ما قرار بود چرخهای دوچرخه مون از سوییس بیاد که نمیدونم رقبا دخالت کردن یا این حکمت الهی بود که نیومد، این بود که من دوچرخه رو گرفتم کولم و دویدم، اما وسط راه خسته شدم یه وانت گرفتم و از همه جلو زدم و تا مدال المپیک فاصله ی چندانی نداشتم که یهو معلوم شد یارو وانتیه هموطن خودمونه، ما رو برد خونش، هرچی گفتم برادر! منو ببر خط پایان من اومدم برای کشورم افتخار کسب کنم به خرجش نرفت که نرفت. گفت باید بریم خونه یه چایی چینی با هم بخوریم، و الان هم که در خدمت شماییم.
خبرنگار: پس اون دو تا هم تیمی هاتون چطوری بدون چرخ تونستن به خط پایان برسن؟
رکابزن: یکی شون که من میدونم، یه قهرمان ماراتن رو استخدام کرده بود که دوچرخه رو گذاشت رو کول اون و خودش با تاکسی رفت تا خط پایان.
خبرنگار: شما از اینکه مقامی کسب نکردین ناراحت نیستین؟
رکابزن: نه. ما اینجا نیومدیم برای کسب مقام ما اومدیم تا با کسب تجربه خودمونو برای میادین بزرگتر آماده کنیم
قهرمان بدمینتون که توی همون بازی اول حریف دخلش آورد!
خبرنگار: قربان! اول بفرمایید شما با این هیکل و استیل و قیافه و این وضع بازی که انگار دستتونو گرفتن مستقیم از پارک لاله آوردن پکن چه جوری جواز حضور در المپیک گرفتی؟
بدمینتون باز: مگه فکر کردین جواز المپیک مثل جواز آژانسه که نشه گرفت!؟
خبرنگار: شما چه مدت در اردو بودین؟
بدمینتون باز: ما نه ماه برای شرکت در مراسم افتتاحیه در اردوی شبانه روزی بودیم.
خبرنگار: تو مراسم خیلی خوب بای بای می کردی، دیگه چه شیرینکاری هایی بلدی؟
بدمینتون باز: صدای هلیکوپتر در میارم!!!
فرهادی
Recent Comments