یه مامور سرشماری تو آبادان میره در یک خونه در میزنه، بچه آبادانیه با یه عینک ریبن به چشمش میاد دم در.
یارو میگه: من اومدم برای سرشماری.
بچه میگه: کا سرشماری دیگه چیه؟
یارو میگه: بچه جون برو بگو بزرگترت بیاد.
بچه میره تو یکی دیگه میاد. اونم نمیدونه سرشماری یعنی چی.
میره یکی دیگه میاد.
خلاصه چندتا شون میان و میرن، و هیچکدوم نمیدونن سرشماری یعنی چی، یارو ماموره شاکی میشه میگه: بابا بگو اصلا همه بیان دم در.
آبادانیه میگه: نمیشه.
ماموره میگه: چرا؟
آبادانیه میگه: کا، بجون تو هیچ راهی نداره.
ماموره میگه: آخه چرا؟
آبادانیه میگه: کا، آخه ما یه ریبن بیشتر نداریم

_______________

مگسه داشته دور سر ترکه وز وز میکرده، ترکه میگه: برو جون مادرت، الآن برامون یک جوک درست میکنن

_______________

ترکه رادیولوژیست میشه، یه مریض میاد جواب عکسشو بگیره، بهش میگه: یه دنده سمت راست قفسه سینه اتون شکسته که من تو فتو شاپ واستون درستش کردم

_______________

به ترکه میگن: در رو ببند هوای بیرون سرده.
میگه: مثلا اگر من در رو ببندم هوای بیرون گرم میشه؟