یک قاتل رو توی اصفهان داشتند میبردند طرف زندان.
پسر اصفهانیه از باباش میپرسه: بابائی اینو کجا میبرند؟
باباهه میگه: بابام جان دارن میبرنش یک جائی که نه آب داره نه هوا داره نه غذا نه هیچی.
پسره میگه: بابائی یعنی اینو میبرن خونه ما!؟